هرگاه خداوند، بنده ای را دوست بدارد، راستیرا به او الهام می کند. [امام علی علیه السلام]
محمود هوشنگی
زندگی نامه شهید محمد کاوه
دوشنبه 94 شهریور 23 , ساعت 10:50 عصر  

 زندگینامه: محمود کاوه (1340 - 1365)
دفاع > شهید - همشهری آنلاین:
محمود کاوه در سال 1340 در مشهد در خانواده‌ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) متولد شد.

پدرش که از کسبه متعهد به شمار می‌رود، در دوران ستمشاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت الله خامنه‌ای و شهیدان هاشمی‌نژاد و کامیاب ارتباط داشت؛ وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قایل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه، او را با مکتب اهل بیت و تعالیم انسان‌ساز اسلام آشنا کرد.

    شهدای دفاع مقدس / چهره‌های دفاعی ایران / نهادهای دفاعی ایران / تجهیزات دفاعی ایران / دفاع مقدس

محمود کاوه، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در چنین شرایطی سپری کرد. از آنجا که آرزوی قلبی پدرش به هنگام تولد محمود این بود که وی را در سلک صالحان و پیروان واقعی مکتب اسلام قرار دهد، محمود با علاقة قلبی و تشویق پدر، وارد حوزه علمیه شد و همزمان، تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد.

با اوج‌گیری انقلاب، او که جوانی با نشاط، فعال و مذهبی بود، با شرکت در محافل درس مساجد جوادالائمه و امام حسن مجتبی (ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز مشهد بود از هدایتها و تعالیم حضرت آیت الله خامنه‌ای بهره‌های فراوانی برد. وی ره توشه‌های همین تعالیم را با خود به محیط دبیرستان و میان دانش‌آموزان منتقل می‌نمود، تا آنجا که در دبیرستان، به عنوان محور مبارزه شناخته گردید. محمود با علاقه وافر، به پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) همت گماشت و فعالانه در راه‌پیمایی‌ها و درگیریهای زمان انقلاب، شرکت می‌نمود.

محمود کاوه
فعالیت‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی، کاوه جزو اولین عناصر مؤمن و متعهدی بود که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهر مقدس مشهد پیوست. پس از گذراندن یک دوره آموزش شش ماهه چریکی، به آموزش نظامی برادران سپاه و بسیج پرداخت. پس از آن، به منظور حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی، طی مأموریتی شش ماهه به تهران عزیمت کرد. با شروع جنگ تحمیلی، به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهه‌های جنوب اعزام شد و لیکن مدتی بعد به علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت، او را برای آماده‌سازی و آموزش نیروها به مشهد فراخواندند.

کاوه در کردستان

با وجود این که برای آموزش نیروها اهمیت زیادی قایل بود و مسؤول مستقیم او، تمایل نداشت وی را، که از مربیان دلسوز و قوی محسوب می‌شد، به جبهه اعزام نماید، اما روح پرتلاطم محمود به دنبال فرصتی بود تا رودرروی دشمن قرار گیرد و در صحنه‌های کارزار، از انقلاب و ارزشهای آن به صورت عملی دفاع نماید. بنابراین در اولین فرصت رضایت فرماندة پادگان را جلب نمود و با شور و شوقی وافر، به دیار کردستان که در آن زمان، با توطئه گروهکها و عناصر ضد انقلاب، دستخوش درگیری و آشوب شده بود عزیمت کرد.

محمود که به همراه تعدادی از برادران پاسدار جهت آزادسازی شهر بوکان وارد کردستان شده بود، به دلیل لیاقتها و مهارتهایی که داشت، در همان ابتدا به عنوان فرمانده گروهی دوازده نفره انتخاب شد.

کاوه در منطقه کردستان برای مبارزه با ضد انقلاب که از حمایت‌های خارجی برخوردار بود و با انجام جنایاتی هولناک، توطئه شوم جدایی این منطقه از میهن اسلامی را در ذهن می‌پروراند، شب و روز نداشت و به دلیل تلاش بسیار زیاد، جدیت و پشتکار، شجاعت و همچنین روحیه شجاعت‌طلبی‌یی که داشت، پس از مدت کوتاهی، به سمت فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد. در این زمان در عین ناباوری همگان، همراه تعداد کمی نیرو و با شهامتی وصف‌ناپذیر، عملیات آزادسازی منطقه مرزی بسطام را طرح‌ریزی و45 کیلومتر جاده مرزی را طی یک مرحله و در عرض بیست وچهار ساعت آن هم در قلب منطقه تحت نفوذ ضد انقلاب، آزاد نمود.

محمود کاوه

ضد انقلاب که با برخورداری از سلاح، امکانات و نیروهای رزمی فراوان، عرصه را بر نیروهای نظامی و انتظامی تنگ کرده بود و جنایات فجیعی را در کردستان مرتکب می‌شد، با ورود جوانان دلیر و متعهدی چون محمود کاوه به صحنة نبرد، به این نتیجه رسید که ماندن در کردستان و مقاومت، برایش سنگین تمام خواهد شد. کاوه و همرزمانش با عملیات‌های پی‌درپی، آنچنان مزدوران استکبار را در منطقه منفعل و مستأصل نمودند که ضد انقلاب در اوج استیصال و درماندگی، برای زنده یا مردة کاوه، جایزه تعیین کرد.

نقش کاوه در تیپ ویژه شهدا

به دنبال عملیات سرنوشت ساز نیروهای سپاه در محورهای مختلف کردستان و همزمان با تشکیل تیپ ویژه شهدا که فرماندهی آن برعهده شهید ناصر کاظمی بود، کاوه به عنوان فرمانده عملیات تیپ انتخاب شد. هنوز مدت کوتاهی از فعالیت محمود در این مسؤولیت که با آزادسازی بسیاری از مناطق کردستان همراه بود، نگذشته بود که آوازة تیپ ویژه شهدا آنچنان ضد انقلاب را متحیر ساخت که بکلی روحیة خود را از دست داد تا آنجا که در مقابل هر یورش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجیح می‌داد و می‌دانست که مقاومت در مقابل این یگان، جز خسارت و نابودی، ثمری نخواهد داشت.

آزادسازی سد بوکان و جاده47 کیلومتری آن، آزادسازی جاده صائین دژ به تکاب، پاکسازی منطقه کیله و آشنوزنگ، آزادسازی محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت، که به عنوان مرکزیت و نقطه ثقل ضد انقلاب به شمار می‌آمد و منجر به انهدام مرکز رادیویی آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزی منطقه آلواتان و آزادسازی زندان دوله‌تو و هلاکت بیش از750 نفر از ضد انقلاب گردید، از جمله نبردهای تهاجمی بود که توسط محمود کاوه و همرزمانش در تیپ ویژه شهدا طرح‌ریزی و اجرا گردید. تعداد عملیاتی که کاوه علیه ضد انقلاب فرماندهی کرده، آنقدر زیاد است که ذکر نام تمامی آنها در این مختصر میسر نیست.

محمود کاوه

پس از شهادت سرداران رشید اسلام ناصر کاظمی، محمد گنجی‌زاده و محمد بروجردی، در خرداد1362 کاوه رسماً به فرماندهی تیپ منصوب گردید. محمود در سمت فرماندهی نیز با تلاشی همه جانبه، برای آموزش، سازماندهی و آماده‌سازی نیروها از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید.

بنا به صلاحدید فرماندهی محترم سپاه در تاریخ29/4/1362 تیپ ویژه شهدا مأموریت یافت تا در عملیات برون مرزی والفجر2 که در منطقه حاج عمران انجام پذیرفت، شرکت نماید. در این عملیات، کاوه با فرماندهی صحیح، اهداف از پیش از جمله ارتفاعات2519 را با موفقیت به تصرف درآورد.

همزمان با عملیات والفجر4 مأموریت پاکسازی محور سردشت از لوث وجود ضد انقلاب (دموکراتها و منافقین) به تیپ ویژه شهدا واگذار شد. رزمندگان غیور و سلحشور تیپ، ضمن تسلط بر ارتفاعات مرزی کوه سیر، قوری، تالشور روستای اسلام آباد، مرکز رادیویی منافقین و مقر دموکراتها را تصرف کردند.

تیپ ویژه شهدا به فرماندهی محمود کاوه در سال63 در عملیات بدر همراه با سایر یگانهای سپاه با دشمن تا دندان مسلح جنگید و در تاریخ23/4/64 در عملیات قادر (همراه با یگانهایی از ارتش جمهوری اسلامی) در جبهه شمالی سیدکان عراق، باعث برهم زدن آرایش نظامی دشمن گردید. همچنین در منطقه عملیاتی والفجر9 که در منطقه چوراته عراق انجام گرفت در انهدام قوای دشمن و آزادسازی بخشی از خاک آنان، نقش مؤثری داشت.

ویژگیهای اخلاقی

صفات ارزنده و ویژگیهای ایمانی، باعث شد که محمود، تمام وجود خود را وقف انقلاب کند. با اهمیتی که کردستان برای نظام نوپای اسلامی داشت، خود را فرزند کردستان معرفی کرد.

روحیه والا و انساندوستی او به قدری در اطرافیان اثر گذاشته بود که با وجود تبلیغات سوء دشمنان و ایجاد جو مسموم علیه او و یگان تحت امرش، هنگامی که به درجة رفیع شهادت نائل آمد، مردم مهاباد با پای برهنه در تشیع پیکر پاک و مطهرش بر سر و سینه می‌زدند، اشک می‌ریختند و ضد انقلاب را نفرین می‌کردند.محمود کاوه

او با الهام از سخن خداوند در قرآن که در وصف مؤمنان می‌فرماید :«اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» در قلب مردم و نیروها جای گرفته بود، چراکه هیچ انگیزه‌ای جز خدمت به انقلاب و احیای ارزشهای الهی نداشت.

کاوه در عین حال که تمام اوقات شبانه روزش را برای مبارزه به کار می‌بست، از پرداختن به تکالیف دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. او از مروجین قرآن کریم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مکتب، آیات جهاد را تلاوت می‌کرد و در صحنة جنگ و مقاتله با دشمنان، آن را در عمل تفسیر می‌نمود.

روحیة اطاعت‌پذیری و ولایت‌مداری، هوش سرشار، چابکی در عملیات‌ها، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بی‌باکی، ساده زیستی و صمیمیت با نیروها از جمله ویژگیهای شخصیتی آن شهید والامقام است.

با این که در مقابله با ضد انقلاب، سازش ناپذیر، جسور و با شهامت بود، اما با نیروهای تحت امر خود، برخوردی بسیار متواضعانه و توأم با صفا و صمیمیت داشت؛ تواضع او سبب شده بود که محبوبیت خاصی در بین نیروها کسب نماید. تا آنجا که بر قلب نیروهای بسیجی و سپاهی فرماندهی می‌کرد. او مصداق بارز تلفیق «محبت» و «قاطعیت» در امر فرماندهی نظامی بود.

روزی یکی از نزدیکان وی به منطقه آمده بود، یکی از برادران تقاضا کرد که کار مناسبی به او محول کند؛ شهید کاوه پاسخ داد :«همه بسیجی‌ها فامیل من هستند».

در بعد جسمانی، هیچ گاه از ورزش غافل نمی‌شد. با تشویق نیروها و حضور در مسابقات ورزشی، آمادگی رزمی آنها را بالا می‌برد. همواره برای تشویق بچه‌ها می‌گفت :«موفقیت‌های من در کوههای کردستان، مدیون ورزش است» او چریکی زبده بود که در عمل و جنگ، چریک شده بود نه با آموزش دیدن درسهای تئوری.

کاوه همیشه راهگشای عملیات بود؛ هرجا که کار گره می‌خورد، حضور او کارگشا بود و هرکجا که از عزم و اراده رزمندگان کاسته می‌شد، اراده پولادین او به همگان، روحیه‌ای تازه می‌بخشید. همیشه برای این که بتواند عملیات را بهتر هدایت کند، پیشاپیش رزمندگان حرکت می‌کرد.

با این که بارها در صحنه‌های عملیاتی مجروح شده بود، ولی همیشه قبل از بهبودی، به منطقه بازمی‌گشت. حتی در برخی مواقع، نیروها او را با سر و بدن باندپیچی شده می‌دیدند که در میانشان حاضر می‌شد و آمادة پذیرش مأموریت و اجرای عملیات بود.

سرتیپ شهید حسن آبشناسان فرمانده لشگر23 نوهد، می‌گفت :«اگر در دنیا یک چریک پاکباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام «قدس سره» وجود داشته باشد، محمود کاوه است و هر رزمنده‌ای که بخواهد خوب پخته و آبدیده شود، باید به تیپ ویژه شهدا، پیش او برود».

محمود دارای فضایل اخلاقی ویژه‌ای بود. وی انجام کار خالصانه و بی ریا را سرلوحة زندگی خود قرار داده بود. عموماً کم سخن می‌گفت و بیشتر عمل می‌کرد.

همواره سعی می‌کرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود، نیروهای ارتش نیز این را خوب می‌دانستند. این خصال و روحیات فرماندهی محمود، تیپ ویژه شهدا را به آنجایی رساند که مقام معظم رهبری درباره این یگان و شهید کاوه می‌فرمایند:

«تیپ ویژه شهدا که فرماندهی‌اش را ایشان برعهده داشتند، یکی از واحدهای کارآمد ما محسوب می‌شد؛ او در عملیات گوناگون شرکت داشت و کارآزموده‌ی میدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مدیریت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشگر، از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب، تربیت، توجه و ذکر، یک انسان جوان اما برجسته بود.این جوان (شهید کاوه) جزو عناصر کم نظیری بود که او را درصدد خودسازی یافتم، حقیقتاً اهل خودسازی بود، هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوایی و هم خودسازی رزمی».

شهادت

یازدهم شهریور ماه 1365 روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیه الله الاعظم (عج) در عملیات کربلای2 بر بلندای قله 2519 حاج عمران به پرواز درآمد و دل صخره و کوه، یاد و خاطره شجاعت‌های بی‌نظیر او را در خود ثبت کرد. آن روز، کاوه مزد جهاد را دریافت کرد و به بارگاه عز الهی فرا خوانده شد.

محمود کاوه

ویژگیهای درخشنده کاوه در تمام مدت خدمتش و در تصدی مسؤلیتهای مختلف، درسی است بس بزرگ. امید است با بکارگیری آنها و آراسته شدن به آن سجایای اخلاقی، خود را برای دفاع از حریم اسلام و ارزشهای متعالی آن همواره مهیا و آماده سازیم.

بخشی از وصیتنامه شهید محمود کاوه

دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.

خاطره‌ای از مادر شهید کاوه:

اسمش برای مکه درآمد. اما نمی رفت. مادرش دوست داشت محمودش حاجی بشه.

پرسید: خب مادر چرا نمی ری؟ گفت: اگر من برم و برگردم ببینم توی همین مدت ضد انقلاب حمله کرد، یک عده رو کشته، یه جاهایی را گرفته، که نبودن من باعث این ها شده، چی دارم جواب بدم؟ جواب خون این بچه ها رو کی می ده؟

خاطره مقام معظم رهبری از شهید کاوه

خدا را سپاسگذاریم که توفیق دست داد تا شما عزیزان لشگر ویژه ی شهدا را در مقرتان زیارت کردم آرزوئی بود و یاد نیکی از شماها در دل ما،‌ در زمان اوایل تشکیل این تیپ و لشگر .‌هر چه ما شنیده بودیم تعریف و تمجید و ستایش قهرمانی ها و شجاعتهای این لشگر بود. البته حقیقتا با همه دل عرض می کنم جای این شهید عزیزمان خالی است. شهید محمود کاوه و همه ی شهدا ، چه سرداران و چه بقیه ی برادرانی که به شهادت رسیده اند؛ اما خوب بعضی ها را انسان از نزدیک می شناسد، فضایل آنها را می داند ،‌ارزشهائی را که گاهی در یک انسان ، در یک جوان جمع شده از نزدیک لمس می کند و ای عزیزان محمود کاوه از این قبیل بود . در او ارزشهائی بود که برای یک جوان مسلمان ایده آل بود . . . فراموش نمیکنم همین شهید محمود کاوه بچه ای بود ، پدرش دستش را می گرفت ، او را به مسجدی که من آن جا صحبت می کردم و تفسیر می گفتم می آورد، ،‌جوانها پرواز کردند و ما ماندیم ( گریه رهبر و حضار ) بچه ها بزرگ شده اند. قدر آنها را بدانیم .‌کم سعادتی ماست ،‌ما که به اصطلاح پیشکسوت آنها بودیم ماندیم، همچنان در لجن و در عالم ماده.

محمود کاوه

سخنان مقام معظم رهبری در وصف شهید کاوه

«یک لشکر را یک جوان بیست و چهار ـ پنج ساله اداره می کند، در حالی که در هیچ جای دنیا، افسری به این جوانی پیدا نمی شود که یک لشکر را اداره کند. چند صد نفر یا چند هزار تا انسان را این رهبری می کند، در کجا؟ نه در مسافرت به سوی فلان زیارتگاه یا فلان ییلاق، ‌در میدان جنگ، زیر آتش، ‌در مقابله با تانک های دشمن با وجود آن همه مانع یک جوان بیست و چند ساله، چند هزار آدم را شما می بینید دارد هدایت می کند؛ با سازماندهی می برد جلو، ‌خط را می شکند، دشمن را تار و مار می کنند، اسیر هم می گیرند، منطقه هم اشغال می کنند و مستقر می شوند. پس نظامیگری هم در معجزه گری انقلاب و سازندگی انقلاب وجود دارد، نه تنها معنویت؛ ‌اما بالاتر از نظامیگری این معنویت و تقوای جوانان است که آن را هم دارند.»/ «محمود زمان انقلاب شاگرد ما بود؛ اما حالا استاد ما شد.»

ازدواج

شهید محمود کاوه در سال 1362 با خانم فاطمه عمادالاسلامی ازدواج نمود که ثمره این ازدواج و زندگی 3 ساله یک فرزند به نام زهرا می باشد. همسر ایشان می‌گوید: در اولین برخورد و صحبتی که با هم قبل از ازدواج داشتیم، به من گفت: من مرد زندگی نیستم، آدمی نستم که در ستاد بنشینم. من مرد جبهه ام ، حتی اگر جنگ ایران و عراق تموم بشه باز در لبنان یا در جای دیگر به مبارزاتم علیه باطل ادامه خواهم داد. من فکر میکنم پاسداری که در ستاد بنشیند و در جبهه حضور پیدا نکند پاسدار نیست. تنها از شما می‌خواهم که مرا درک کنی و رمانی که اسلحه ام به زمین افتاد، شما زینب وار راهم را ادامه دهید.

ده خاطره از شهید محمود کاوه

1- گفتم: اصلا چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم، پاشیم بریم بخوابیم. با وجود این که او هم مثل من تا نیمه شب کار می کرد و خسته بود، گفت: نه، اول اینا رو تموم می کنیم بعد می ریم می خوابیم؛ هر چی باشه ما هم باید اندازه خودمون به بابا کمک کنیم. یادم هست محمود مدام یادآوری می کرد: نکنه از این پسته ها بخوری! اگه صاحبش راضی نباشه، جواب دادنش توی اون دنیا خیلی سخته.اگر پسته ای از زیر چکش در می رفت و این طرف و آن طرف می افتاد، تا پیداش نمی کرد و نمی ریخت روی بقیه پسته ها، خاطرش جمع نمی شد.موقع حساب کتاب که می شد، صاحب پسته ها پول کمتری به ما می داد؛ محمود هم مثل من دل خوشی از او نداشت ولی هر بار، ازش رضایت می گرفت و می گفت: آقا راضی باشین اگه کم و زیادی شده.

محمود کاوه

2- فهمیدیم عده ای تو مجلس عروسیشان، علاوه بر انجام کارهای ناشایست، برای مردم هم ایجاد مزاحمت کرده اند. محمود سریع یک گروه از بچه های سپاه را فرستاد آن جا؛ که چند نفری را که مست بودند، گرفتند و آوردند. مدتی گذشت تا آقای معصوم زاده(1) برای هر کدامشان یک حکم صادر کرد. یکی از مجرمان، مردی بود که فروشگاه لوازم یدکی داشت و ما مشتری دائم اش بودیم؛ مدام می گفت: من بهتون خدمت می کنم، لوازم براتون می خرم، ببخشید. همه می دانستند محمود این جور وقت ها ملاحظه غریبه ها را نمی کند. برای همین گفت: بخوابانید، شلاقش را بزنید.به خاطر دارم یکی دیگر از آن ها رئیس بانک بود. می گفت: به همه ی شما ها وام می دهم، هر کاری ازدستم بر بیاد، براتون انجام می دم، فقط این بار رو ندیده بگیرین. محمود گفت: کسی این جا محتاج وام و پول شما نیست، حکمی را که برات صادر شده اجرا می کنیم، نه کمتر نه بیشتر.

3- یک زن و مرد آمریکائی با سگشان آمدند داخل مغازه تا سیگار بخرند. سر و وضع ناجوری داشتند. محمود نگاه پر تنفرش را دوخت به چهره کریه آن مرد؛ شکسته بسته حالیش کرد ما سیگار نداریم، بعد هم با عصبانیت آن ها را از مغازه بیرون کرد. زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگر کردند و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند، آخر آن روزها کسی جرأت نداشت به آن ها بگوید بالای چشمشان ابروست.محمود روکرد به من و گفت: برو شلنگ بیار، باید این جا رو آب بکشیم. گفتم: برای چی؟ گفت: چون اینا مثل سگشون نجس‌اند.

4- خاطرم هست، یک روز دختر بی حجابی آمد توی مغازه خانواده اش از آن شاه دوست های درجه یک بودند. محمود گفت: ما با شما معامله نمی کنیم، پرسید: چرا؟ گفت: چون پول شما خیر و برکت نداره. دختر با عصبانیت، با حالت تهدید گفت: حسابت رو می رسم ها! . محمود هم خیلی محکم و با جسارت گفت: هر غلطی می خواهی بکنی، بکن.تمام آن روز نگران بودیم که نکند مامورهای کلانتری بیایند محمود را ببرند؛ آخر شب دیدیم در می زنند. همان دختر بود، منتهی با پدرش. خودشان را طلبکار می دانستند! محمود گفت: ما اختیار مالمان را داریم، نمی خواهیم بفروشیم. حرفش تمام نشده بود که دختر با یک سیلی زد توی گوش محمود. خواست جواب گستاخی او را بدهد که پدرم نگذاشت؛ آخر اگر پای مامورین به آن جا باز می شد، برایمان خیلی گران تمام می شد؛ توی خانه نوار، اعلامیه و رساله امام داشتیم. بعد از این موضوع محمود هیچ وقت به آن ها جنس نفروخت.

محمود کاوه

5- علاوه بر مربی گری، مسئول کمیته تاکتیک هم بود. از آموزش ایست و بازرسی گرفته تا آموزش جنگ شهری و کوهستان را باید درس می داد. همه هم بصورت عملی. یک روز بهش گفتم: تو که این قدر زحمت می کشی، کی وقت می کنی به خودت و خانواده ات برسی؟ گفت: حالا وقت رسیدن به خانه و خانواده نیست. مکثی کرد و ادامه داد: مگه نمی بینی دشمن تو کردستان و جاهای دیگه داره چیکار می کنه؟گفتم این که می گی درسته، اما بالاخره خانواده هم حقی دارن، حداقل هر از گاهی باید یک خبر از خانواده ات هم بگیری. گفت: به نظر من تو این دوره و زمونه، انسان همه هست و نیستش رو هم فدای اسلام و انقلاب بکنه، باز هم کمه. الان اگه لحظه ای غفلت کنیم، فردا مشکل بتونیم جواب بدیم. نه محمد، فعلاً وقت استراحت و سرزدن از خانواده نیست. بدجور به او غبطه می خوردم.

6- یکی از پاسدارها که اسلحه یوزی داشت، سرکوچه ایستاده بود و داد می زد:اگه مردی بیا بیرون، چرا رفتی قایم شدی، بیا بیرون دیگه. قصد بیرون آمدن نداشت؛ ضامن نارنجک را کشیده بود و مدام تهدید می کرد که اگر به سمتش برود، نارنجک را پرت می کند بین مردم؛ چند دقیقه ای به همین نحو گذشت، ناگهان آن منافق از پشت پله ها پرید بیرون. تا آمد نارنجک را پرتاب کنه همان پاسدار پاهایش را به رگبار بست؛ آن قدر با مهارت این کار را کرد که انگار عمری تیرانداز بوده است. دو سه سال بعد رفتیم تیپ ویژه شهدا. یک شب همین خاطره را برای کاوه تعریف کردم، گفت: این قدرها هم که می گوئی کارش تعریفی نبود.پرسیدم مگر شما هم آن جا بودی؟خندید و گفت: اون کسی که تو می گی خود من بودم.

7- از سر شب حالتی داشت که احساس می کردم می خواهد چیزی به من بگوید، بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: بابا! خبرداری که ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه می دی؟ گفتم: بله. اجازه می دم، چرا که نه، فرمان امامه همه باید بریم دفاع کنیم. پرسید: می دونین اون جا چه وضعیتی داره؟ جنگ، جنگ نامردیه؛ احتمال برگشت خیلی ضعیفه. با خنده گفتم: می دونم، برای این که خیالش را راحت کنم، ادامه دادم: از همان روز اولی که به دنیا آمدی، با خدا عهد کردم که تو را وقف راه دین و حق کنم. اصلا آرزوی من این بود که تو توی این راه باشی؛ برو به امان خدا پسرم.گل از گلش شگفت. خندید و صورتم را بوسید. بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، امتحان اللهی اش را خوب پس داد.

محمود کاوه

8- نرسیده به روستای سرا، محمود ایستاد. آهسته گفت: کمین! طولی نکشید که از سه طرف به ما تیراندازی کردند. در تمام عمرمان، اولین باری بود که کمین می خوردیم. ظرف چند ثانیه، محمود گروه را آرایش نظامی داد. کاملا خونسرد و مسلط بود. با اسلحه تخم مرغی اش هر چند گاهی تیراندازی می کرد، تا ضد انقلاب جرأت نکند جلو بیاید. مهماتشان داشت ته می کشید. باید تا آمدن نیروی کمکی مقاومت می کردیم. در آن اوضاع و احوال محمود تغییر موضع داد و آمد وسط بچه ها. گفت: این جا جایی است که اگه چیزی از خدا بخواین اجابت می شه، خدا به شما نظر داره. صحبتش تاثیر عجیبی روی بچه ها گذاشت؛ طوری که احساس کردیم بدون نیروی کمکی می توانیم از پس دشمن بر بیاییم. با هدایت دقیق و زیرکانه ی محمود، پخش شدیم تو منطقه تا دورشان بزنیم. در همین گیر و دار، نیروی کمکی هم رسید. از همه طرف روی سر دشمن آتش می ریختیم. آن ها که این چشمه اش را نخوانده بودند، پا به فرار گذاشتند و منطقه را خالی کردند.

9- هر کسی چیزی گفت، تا اینکه نوبت به محمود رسید. گزارشی از وضعیت منطقه داد، بعد خیلی جدی و محکم گفت: ما باید با ضد انقلاب برخورد قاطع داشته باشیم، باید ریشه شان را بکنیم. همه سراپا گوش بودند، گاهی لبخند می زدند و با بغل دستی شان پچ پچ می کردند. نتیجه جلسه هم این شد که تا آخر دهه فجر کاری به کار ضد انقلاب نداشته باشیم. همین که جلسه تمام شد بچه ها دور صیاد را گرفتند. از طرز نگاهش معلوم بود خیلی از کاوه خوشش آمده، همان طور که دست کاوه را توی دستش گرفته بود، گفت: آقا محمود مواظب خودت باش! ما حالا حالا ها به تو احتیاج داریم.

10- یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی ،چیزی گفت، جوابش را بدهم. کاملاً خلاف انتظارم عمل کرد؛ یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود. دنبالش دویدم. در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، چیزی بگو، همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت: بمیر، می مردم.

ماجرای انتقال پیکر شهید کاوه به ارتفاعات حاج عمران

عبدالله یاسگر از رزمندگان لشکر ویژه شهدا است که در طول دوران خدمت سربازی‌اش در سال‌های 63 تا 65 در این لشگر حضور داشته است. وی که به عنوان راننده آمبولانس در این لشکر خدمت کرده است، خاطراتی از سردار شهید «محمود کاوه» فرمانده لشکر ویژه شهداء دارد که خواندنی است:

محمود کاوه

در ابتدای خدمت سربازی در تیپ مالک اشتر بودم اما با تعریف‌هایی که از شجاعت و دلیری شهید کاوه شنیده بودم موفق شدم با اصرار و گریه فراوان به عنوان راننده آمبولانس در خط مقدم وارد لشکر ویژه شهدا شوم و از نزدیک با فرمانده این لشکر آشنا شدم.

شهید کاوه فرمانده‌ای شجاع و لایق بود، آنقدر معرفت در دریای وجود او موج می‌زد که هر زمان عملیاتی انجام می‌گرفت نخستین فرد حمله‌کننده به سمت دشمن بود و دوشادوش رزمندگانش به مبارزه می‌پرداخت.

با سرعت و دقت عملی که در رانندگی داشتم، بارها شهید کاوه را در شهرهای مختلف غرب کشور جابه‌جا کردم حتی در مریوان با وجود کمین‌های زیاد ضدانقلاب در طول مسیر به دنبال طرح و اجرای برنامه‌های نظامی خود بود.

برای شرکت در جلسه‌ای که با حضور فرماندهان نظامی در تهران برگزار شده بود، شهید کاوه را به تهران رساندم. او پس از اتمام جلسه برای استراحت شبانه خود به داخل ماشین آمد و به همراه من خوابید. هر چه مسئولین نظامی اصرار کردند که به داخل پادگان برود و شب را آنجا استراحت کند اما داخل ماشین خوابید.

در مسیر دیگری یکی از همرزمانش را با چنان سرعتی در مریوان به پیش او رساندم که وقتی سرعت بالای کار را دید، شگفت‌ زده شد و مرا در آغوش گرفت و تشویقم کرد. او همانند پدری بود که در برخورد با رزمندگانش همچنان عشق می‌ورزید.

هر زمان که ما نیروهای ضدانقلاب را دستگیر می‌کردیم، شهید کاوه در بازجویی از آنها به خوبی تشخیص می‌داد که سخنانشان راست است یا دروغ چرا که مدتی را با آنها همکاری کرده بود و شناخت خوبی از آنها داشت.

محمود کاوه

زمانی که برای انتقال پیکر شهید کاوه به بالای ارتفاعات حاج عمران رفتم، آتش سنگین دشمن به طور مستقیم و غیر مستقیم بر سر نیروهای ما می‌ریخت، چرا که دشمن متوجه شهادت شهید کاوه شده بود و به هر طریق درصدد بود تا جنازه شهید کاوه را تصاحب کند. برادران عسگری و تاتار، شهید کاوه را به عقب آوردند. به گونه‌ای که پشت‌اش زخم برداشته بود چرا که آتش دشمن سنگین بود.

زمانی که به آمبولانس رسیدند، تیرهای مستقیم دشمن به سمت من شلیک می‌شد. هر طور بود آمبولانس را به راه انداختم، تیرهای مستقیم دشمن به سمت من شلیک می‌شد و خبر از این داشت که آنها می‌دانند کاوه در داخل ماشین من است. با سرعت بالایی مسیر خط مقدم تا محل استقرار بهداری را طی کردم، زمانی که به داخل مقر لشکر ویژه شهدا رسیدم همه به دنبال نجات کاوه بودند اما دریغ؛ چرا که او در همان لحظات اول بر اثر ترکشی کوچک به پشت سرش به شهادت رسیده بود. بعد از حضور برادر دشتی و اعلام شهادت شهید کاوه، او را به ارومیه انتقال دادند و برای تشییع جنازه به مشهد فرستادند.


نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
زندگی نامه شهید محمد ابراهیم همت
دوشنبه 94 شهریور 23 , ساعت 10:47 عصر  


سرداری که سر خود را در راه میهن هدیه کرد
زندگینامه: محمد ابراهیم همت (1334- 1362)
دفاع > شهید - همشهری آنلاین:
ابراهیم همت درسال 1334، در شهر قمشه اصفهان، به دنیا آمد

وی در سایه محبت‌های پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را سپری کرد. این دوران نیز همانند زندگی بسیاری از کودکان هم سن و سال او طبیعی گذشت.

با رسیدن به سن 7 سالگی وارد مدرسه شد. در دوران تحصیل از هوش و استعداد فوق‌العاده‌ای برخوردار بود، به طوری که توجه همه را به خود جلب می‌کرد.

ابراهیم از همان سنین کودکی و هنگام فراغت از تحصیل، به ویژه در تعطیلات تابستان، با کار و تلاش فراوان مخارج تحصیل خود را به دست می‌آورد و از این راه به خانواده زحمت‌کش خود نیز کمک می‌کرد. او با شور و نشاط و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دو چندان می‌بخشید.

پس از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد مقطع دبیرستان شد. او در دوران تحصیلات متوسطه اشتیاق فراوانی به رشته داروسازی نشان می‌داد.

وی در سال 1352 دیپلم گرفت و در کنکور سراسری شرکت کرد. عدم موفقیت ابراهیم در ورود به دانشگاه نتوانست خللی در اراده او به وجود آورد. در همان سال، پس از قبولی در امتحانات ورودی «دانشسرای تربیت معلم اصفهان» برای تحصیل عازم این شهر شد.

2 سال بعد، با اتمام تحصیل، به خدمت سربازی رفت. در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتاب‌هایی که از نظر ساواک و دولت آن روز ممنوعه به حساب می‌آمد، دست یابد.

مطالعه آن کتاب‌ها که به طور مخفیانه و توسط برخی از دوستان برایش فراهم می‌شد، تاثیری عمیق و سازنده در روح و جان او گذاشت و به روشنایی اندیشه‌اش کمک شایانی کرد.

در سال 1356، پس از بازگشت به زادگاه و آغوش گرم و پرمهر خانواده، شغل معلمی را برگزید. او در روستاهای محروم و طاغوت‌زده مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت.

ابراهیم، در روزگار معلمی، با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی آشنا شد و در اثر همنشینی با علمای اسلامی مبارز، با شخصیت ژرف حضرت امام خمینی(ره) آشنایی بیشتری پیدا کرد و نسبت به آن بزرگوار معرفتی عمیق در وجود خود ایجاد کرد.

هر روز آتش عشق به امام(ره) در کانون جانش شعله‌ور می‌شد. او سعی وافری داشت تا عشق و علاقه به امام(ره) را در محیط درس گسترش دهد و جان دانش‌آموزان را که ضمیرشان به صافی آب و آیینه بود، از عشق «روح‌الله» لبریز سازد.

او در خصوص امام(ره) و احکام مترقی اسلام همواره به بحث می‌نشست و دانش‌آموزان را به مطالعه کتاب‌های سودمند و روشنگر ترغیب می‌نمود.

همین امر سبب شد که در چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شد لکن روح سرکش و بی‌باک او به همة آن اخطارها بی‌توجه و بی‌اعتنا بود. او هدف و راهش را بدون تزلزل و تشویش پی می‌گرفت و از تربیت شاگردان لحظه‌ای غفلت نورزید.

با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب، ابراهیم نیز فعالیتهای سیاسی خود را علنی کرد. حضور او در پیشاپیش صفوف تظاهرکنندگان و سفر به شهرهای اطراف برای دریافت و نشر اعلامیه‌های رهبر کبیر انقلاب و ضبط و تکثیر نوارهای سخنرانی ایشان و سایر پیشگامان انقلاب، خاطراتی نیست که به سادگی از اذهان مردم شهر و اعضاء خانواده و دوستانش محو شود.

وقتی انقلاب به ثمر رسید و اماکن اطلاعاتی ساواک شهرضا به دست مردم انقلابی فتح شد، پرونده سنگینی از ابراهیم به دست آمد.

در این پرونده بیش از بیست گزارش و خبر مکتوب در تایید نقش فعال وی در صحنه تظاهرات و شورش علیه رژیم شاه به چشم می‌خورد که در صورت عدم پیروزی انقلاب، مجازات سنگینی برای او تدارک دیده می‌شد. تیمسار «ناجی»، فرمانده نظامی وقت اصفهان، دستور داده بود که هر جا او را دیدند با گلوله مورد هدف قرار بدهند.

ابراهیم پس از ابراز لیاقت در طول مبارزات و فعالیت‌ها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامی، در تشکیل سپاه پاسداران قمشه نیز نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسؤولیت واحد روابط عمومی را به عهده گرفت و فعالیتهای خود را بعدی تازه بخشید.

به دنبال غائله کردستان، به شهرستان پاوه عزیمت کرد و مسؤولیت روابط عمومی سپاه آن‌جا را به عهده گرفت. پس از یک سال خدمت در کردستان، به همراه حاج احمد متوسلیان، به مکه مشرف شد.

با شهادت ناصر کاظمی به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحمیلی در این سمت باقی ماند.

محمد ابراهیم همت

تصویر پیکر بدون سر شهید ابراهیم همت؛ سرداری که سر خود را در راه دفاع از میهن جانانه هدیه کرد

با شروع عملیات رمضان، در تاریخ 23/4/61 در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ 27 محمدرسول‌الله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد.

در عملیات مسلم‌بن‌عقیل(ع) و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر 27 حضرت رسول(ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا بود، به عهده گرفت.

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی او در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی مانگا هرگز از خاطره‌ها محو نمی‌شود.

اوج حماسه آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، حاج همت تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهرة مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.

سرانجام، محمدابراهیم همت 17 اسفند سال 1362 در جزیره مجنون به شهادت رسید.


نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
زندگی نامه شهید محمد ابراهیم همت
دوشنبه 94 شهریور 23 , ساعت 10:47 عصر  

سرداری که سر خود را در راه میهن هدیه کرد
زندگینامه: محمد ابراهیم همت (1334- 1362)
دفاع > شهید - همشهری آنلاین:
ابراهیم همت درسال 1334، در شهر قمشه اصفهان، به دنیا آمد

وی در سایه محبت‌های پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را سپری کرد. این دوران نیز همانند زندگی بسیاری از کودکان هم سن و سال او طبیعی گذشت.

با رسیدن به سن 7 سالگی وارد مدرسه شد. در دوران تحصیل از هوش و استعداد فوق‌العاده‌ای برخوردار بود، به طوری که توجه همه را به خود جلب می‌کرد.

ابراهیم از همان سنین کودکی و هنگام فراغت از تحصیل، به ویژه در تعطیلات تابستان، با کار و تلاش فراوان مخارج تحصیل خود را به دست می‌آورد و از این راه به خانواده زحمت‌کش خود نیز کمک می‌کرد. او با شور و نشاط و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دو چندان می‌بخشید.

پس از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد مقطع دبیرستان شد. او در دوران تحصیلات متوسطه اشتیاق فراوانی به رشته داروسازی نشان می‌داد.

وی در سال 1352 دیپلم گرفت و در کنکور سراسری شرکت کرد. عدم موفقیت ابراهیم در ورود به دانشگاه نتوانست خللی در اراده او به وجود آورد. در همان سال، پس از قبولی در امتحانات ورودی «دانشسرای تربیت معلم اصفهان» برای تحصیل عازم این شهر شد.

2 سال بعد، با اتمام تحصیل، به خدمت سربازی رفت. در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتاب‌هایی که از نظر ساواک و دولت آن روز ممنوعه به حساب می‌آمد، دست یابد.

مطالعه آن کتاب‌ها که به طور مخفیانه و توسط برخی از دوستان برایش فراهم می‌شد، تاثیری عمیق و سازنده در روح و جان او گذاشت و به روشنایی اندیشه‌اش کمک شایانی کرد.

در سال 1356، پس از بازگشت به زادگاه و آغوش گرم و پرمهر خانواده، شغل معلمی را برگزید. او در روستاهای محروم و طاغوت‌زده مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت.

ابراهیم، در روزگار معلمی، با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی آشنا شد و در اثر همنشینی با علمای اسلامی مبارز، با شخصیت ژرف حضرت امام خمینی(ره) آشنایی بیشتری پیدا کرد و نسبت به آن بزرگوار معرفتی عمیق در وجود خود ایجاد کرد.

هر روز آتش عشق به امام(ره) در کانون جانش شعله‌ور می‌شد. او سعی وافری داشت تا عشق و علاقه به امام(ره) را در محیط درس گسترش دهد و جان دانش‌آموزان را که ضمیرشان به صافی آب و آیینه بود، از عشق «روح‌الله» لبریز سازد.

او در خصوص امام(ره) و احکام مترقی اسلام همواره به بحث می‌نشست و دانش‌آموزان را به مطالعه کتاب‌های سودمند و روشنگر ترغیب می‌نمود.

همین امر سبب شد که در چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شد لکن روح سرکش و بی‌باک او به همة آن اخطارها بی‌توجه و بی‌اعتنا بود. او هدف و راهش را بدون تزلزل و تشویش پی می‌گرفت و از تربیت شاگردان لحظه‌ای غفلت نورزید.

با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب، ابراهیم نیز فعالیتهای سیاسی خود را علنی کرد. حضور او در پیشاپیش صفوف تظاهرکنندگان و سفر به شهرهای اطراف برای دریافت و نشر اعلامیه‌های رهبر کبیر انقلاب و ضبط و تکثیر نوارهای سخنرانی ایشان و سایر پیشگامان انقلاب، خاطراتی نیست که به سادگی از اذهان مردم شهر و اعضاء خانواده و دوستانش محو شود.

وقتی انقلاب به ثمر رسید و اماکن اطلاعاتی ساواک شهرضا به دست مردم انقلابی فتح شد، پرونده سنگینی از ابراهیم به دست آمد.

در این پرونده بیش از بیست گزارش و خبر مکتوب در تایید نقش فعال وی در صحنه تظاهرات و شورش علیه رژیم شاه به چشم می‌خورد که در صورت عدم پیروزی انقلاب، مجازات سنگینی برای او تدارک دیده می‌شد. تیمسار «ناجی»، فرمانده نظامی وقت اصفهان، دستور داده بود که هر جا او را دیدند با گلوله مورد هدف قرار بدهند.

ابراهیم پس از ابراز لیاقت در طول مبارزات و فعالیت‌ها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامی، در تشکیل سپاه پاسداران قمشه نیز نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسؤولیت واحد روابط عمومی را به عهده گرفت و فعالیتهای خود را بعدی تازه بخشید.

به دنبال غائله کردستان، به شهرستان پاوه عزیمت کرد و مسؤولیت روابط عمومی سپاه آن‌جا را به عهده گرفت. پس از یک سال خدمت در کردستان، به همراه حاج احمد متوسلیان، به مکه مشرف شد.

با شهادت ناصر کاظمی به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحمیلی در این سمت باقی ماند.

محمد ابراهیم همت

تصویر پیکر بدون سر شهید ابراهیم همت؛ سرداری که سر خود را در راه دفاع از میهن جانانه هدیه کرد

با شروع عملیات رمضان، در تاریخ 23/4/61 در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ 27 محمدرسول‌الله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد.

در عملیات مسلم‌بن‌عقیل(ع) و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر 27 حضرت رسول(ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا بود، به عهده گرفت.

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی او در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی مانگا هرگز از خاطره‌ها محو نمی‌شود.

اوج حماسه آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، حاج همت تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهرة مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.

سرانجام، محمدابراهیم همت 17 اسفند سال 1362 در جزیره مجنون به شهادت رسید.


نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
زندگینامه شهید سیدمرتضی آوینی
دوشنبه 94 شهریور 23 , ساعت 10:44 عصر  

 زندگینامه: سید‌مرتضی آوینی (1326- 1372)
دفاع > شهید - همشهری آنلاین:
سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد.

وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلمسازی پرداخت.

آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ غائله‌ گنبد(مجموعه‌ شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه‌ مستند‌خان گزیده‌ها) آغاز کرد.

وی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، همزمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ فیلم‌های مستند درباره جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه اعتصام ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد.

آوینی در زمان جنگ در گروه جهاد فعالیت‌های بسیاری داشت. او در این دوره به سینما،‌ هنر،‌ فرهنگ واحد جهانی و مواجهه آن با مسائل مختلف فکر می‌کرد. مجموعه تحقیقات و مباحثات و نوشته‌های آوینی در ماهنامه هنری سوره منتشر ‌و بعدها در کتاب آینه جادو که جلد اول از مجموعه مقالات و نقدهای سینمایی اوست جمع آوری شد.

اواخر سال 1370 مؤسسه فرهنگی روایت فتح به فرمان آیت‌الله خامنه‌ای تأسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌‌مجموعه‌روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود، ادامه دهد.

آوینی و بقیه گروه، سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کم‌تر از یک سال، کار تهیه‌شش برنامه از مجموعه ده قسمتی «شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعه‌های دیگری درباره‌ آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه را تدارک دیدند. اگرچه مقارن با همین زمان، فعالیت‌های مطبوعاتی او نیز ادامه داشت.

شهری در آسمان که به واقعه محاصره، سقوط و بازپس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت، در ماه‌های آخر سال 1371 از تلویزیون پخش شد، اما برنامه وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه‌های دیگر با شهادتش در فکه ناتمام ماند.

سید مرتضی آوینی، بیستم فروردین 1372 در فکه و در حال ساخت مجموعه مستند و تلویزیونی روایت فتح، بر اثر برخورد با مین‌های باقیمانده از زمان جنگ به شهادت رسید.

پیکر شهید سید مرتضی آوینی 22 فروردین با حضور مقام معظم رهبری و هنرمندان و نویسندگان تشییع و در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

مهم‌ترین آثار:

    آوینی، سید‌مرتضی (1374). روایت محرم. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1376). گنجینه آسمانی (متن گفتارهای مجموعه مستند روایت فتح). تهران: کانون فرهنگی هنری ایثارگران و موسسه فرهنگی روایت فتح.
    آوینی، سید‌مرتضی (1376). توسعه و مبانی تمدن غرب. تهران: ساقی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1377). آینه جادو (جلد 1: مقالات سینمایی). تهران: ساقی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1377). آینه جادو (جلد 2: نقدهای سینمایی). تهران: ساقی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1378). آغازی بر یک پایان. تهران: ساقی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1378).‌ آینه جادو (جلد 3: گفتگوها، سخنرانی‌ها و مقالات سینمایی). تهران: ساقی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1378). امام (ره) و حیات باطنی انسان. تهران: روایت فتح.‏
    آوینی، سید‌مرتضی (1378). فردایی دیگر (مجموعه مقالات‏). تهران: برگ.
    آوینی، سید‌مرتضی (1379). حلزون‌های خانه به‌دوش. تهران: ساقی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1379). رستاخیز جان. تهران: ساقی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1379). فتح خون‏ (روایت محرم‏). تهران: ساقی.
    آوینی، سید‌مرتضی (1379). یک تجربه‌ماندگار (روایت فتح به روایت شهید سیدمرتضی آوینی). ‌ تهران: روایت فتح.
    آوینی، سید‌مرتضی (1380). با من سخن بگو دوکوهه‏ (گفتار متن برنامه روایت فتح‏). تهران: روایت فتح.
    آوینی، سید‌مرتضی (1380). مرکز آسمان‏. تهران: روایت فتح‏.
    آوینی، سید‌مرتضی (1382). حکومت فرزانگان‏ (مروری بر مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام). تهران: موسسه فرهنگی هنری شهید آوینی و نشر غنچه.
    آوینی، سید‌مرتضی (1384). سفر به سرزمین نور. تهران: روایت فتح.
    آوینی، سید‌مرتضی (1384). شهری در آسمان. تهران:‏ روایت فتح.
    آوینی، سید‌مرتضی (1384). نسیم حیات‏ (گفتار متن فیلم‏های مستند). تهران: ساقی.


نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
زندگینامه شهیدعلی صیاد شیرازی
دوشنبه 94 شهریور 23 , ساعت 10:43 عصر  

 زندگینامه: علی صیاد شیرازی (1323-1378)
دفاع > شهید - سرلشکر شهید صیاد شیرازی در سال 1323 در شهرستان درگز در استان خراسان دیده به جهان گشود.

او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان وارد دانشکده افسری و در سال 1346 موفق به اخذ دانشنامه لیسانس از آن دانشکده شد.

وی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به‌مدت چندسال در بخش‌های مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت.

شهید پس از پیام امام خمینی مبنی بر شناسایی نیروهای مخلص ارتش طاغوت، شناخته شد و به خاطر توان بالای سازماندهی‏اش مورد توجه حضرت امام و یاران انقلاب اسلامی قرار گرفت.

وی پس از طی دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوان‏یکم و سمت استادی، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان به تدریس پرداخت و در همان شرایط به‌عنوان عنصری حزب‏اللهی در جهت ‏سازماندهی نظامیان انقلابی فعالیت خود را آغاز کرد.

تلاش‌های وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد.

از مهم‌ترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، می‌توان به تهیه طرح‌های عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگان‌های مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد.

شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران توانست پس از 21 روز مقاومت و دفاع از سوی مدافعان خویش، کاملاً از تصرف و تسلط نیروهای ضد‌انقلاب خارج شود. پس از تحقق و اجرای موفق این طرح‌ها، شهید صیادشیرازی، با 2 درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.

وی در آخرین ماه‌های ریاست‌جمهوری بنی صدر به‌دلیل برخورداری از روحیه انقلابی و مقابله با خیانت‌های او از سمت مذکور عزل شد و پس از آن تا عزل بنی صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه، به دعوت شهید کلاهدوز در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت.

سپهبد علی صیاد شیرازی پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه‌اندازی کرد و به‌عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.

یاد فتح بزرگ

او در مهر ماه سال 1360 به پیشنهاد رئیس شورای‌عالی دفاع از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد. در این منصب فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیات‏های پیروزمند ثامن‌الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس را بر عهده داشت.

عملیاتی که سرنوشت جبهه‌های اسلام علیه کفر را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی ارتش اسلام قرار داد. وی در 23 تیرماه 1365 طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی به عضویت‏شورای‌عالی دفاع منصوب شد.

به‌دنبال مسئولیت خطیر شهید صیاد شیرازی در شورای‌عالی دفاع، با درخواست رئیس شورای‌عالی دفاع و موافقت حضرت امام‏خمینی در مردادماه سال 1365 مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش به برادر دیگری واگذار شد.

حضرت امام(ره) در حکم فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش پیرامون خدمات آن شهید سرافراز چنین فرمودند: «با تقدیر از زحمت‏های طاقت فرسای سرکار سرهنگ صیادشیرازی که با تعهدکامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدس از هیچ‏گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آینده نیز در هر مقامی باشد، موفق به ادامه خدمت‏های ارزنده خود شود.»

سپس در 18 اردیبهشت 1366 به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای‌عالی دفاع و موافقت امام خمینی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت.

آن شهید در مهرماه سال 1368 به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت مقام معظم ‏رهبری و فرماندهی کل‏قوا به سمت معاونت ‏بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد.

امیر شجاع سپاه اسلام در شهریورماه سال 1372 با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. صیاد شیرازی در 16 فروردین 1378 همزمان با عید خجسته غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد.

نقش او در ایجاد وحدت بین قوای مسلح کشور و نیروهای توانمند دفاعی و مهار دشمن و حفظ تمامیت ارضی کشور و فتح جبهه‌های حق علیه باطل در عملیات‏های ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح المبین، بیت‌المقدس و دیگر عملیات‏های پیروزمند تا مرصاد و دفاع از حد و مرز میهن عزیزمان بر کسی پوشیده نیست.

نحوه شهادت

شهید علی صیادشیرازی روز شنبه 21 فروردین ماه 1378 در حوالی خانه‌اش مورد سوء قصد عوامل تروریست قرار گرفت و به شهادت رسید.

ساعت 6 و 45 دقیقه صبح این روز که تیمسار صیادشیرازی با اتومبیل خود به قصد عزیمت به محل کارش از خانه خارج شده بود، مورد هجوم مرد ناشناسی قرار گرفت و به شدت مجروح شد.

اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان فرهنگ انتقال دادند که متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات وی بی‌نتیجه بود و او در بیمارستان به شهادت رسید.

به گفته شاهدان مرد تروریست با پوشش لباس رفتگر در حوالی خانه شهید به کمین نشسته بود و تیمسار را هنگام خروج از خانه به رگبار بست.

در این حال شهید صیاد که سوار بر خودرو تویوتای سفید رنگ خود بود مورد اصابت 3 گلوله تروریست واقع شد. در پی این حادثه یک سخنگوی گروهک تروریستی منافقین در تماس با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا مسئولیت این جنایت را بر عهده گرفت.

ترور صیاد شیرازی در کارنامه تروریستی منافقین از جهات بسیاری قابل تعمق نشان می‌دهد. ادله ای که منافقین برای این ترور ارائه می‌کنند حاکی است که برای این عمل صرف‌نظر از دلایلی که سازمان به آن اتکا می‌کند باید به‌دنبال دلایل و انگیزه های پنهان دیگری گشت.

دلایل منافقین برای ترور سپهبد صیاد شیرازی در اطلاعیه‌های نظامی‌خود حول سه محور جمع‌بندی شده است؛ نقش صیاد شیرازی در دفاع از تمامیت ارضی ایران در جنگ با عراق، نقش وی در مهار و کنترل غائله کردستان در بدو انقلاب سال 57 و نقش وی در خنثی کردن عملیات موسوم به فروغ جاویدان که منافقین با پشتوانه ارتش عراق خاک ایران را مورد تعرض نظامی‌قرار دادند.

صیاد، صید خصومت‌های گذشته

سرتیپ 2 باز نشسته ارتش جمهوری اسلامی مصطفی کهتری که از همرزمان شهید صیاد شیرازی بود در گفتگویی با ایسنا می‌گوید: صیاد کسی بود که تاریخ جنگ از وی انتقام گرفت، خصومت گذشته، صیاد را شهید کرد. واقعا کور کور این کار را انجام دادند.

صیاد می‌توانست راننده، نیروی امنیتی و محافظ داشته باشد ولی از انجام این کار خودداری می‌کرد.

وقتی خدمت ایشان در ستاد کل رسیده بودم اتاقی در نهایت سادگی داشت و در همان جا نیز کار می‌کرد.

فعالیت‌های قبل از شهادت صیاد شامل تدوین تاریخ جنگ بود. ایشان خود این هیات را تحت عنوان معارف جنگ تاسیس کرد؛ فرماندهان را به مناطق عملیاتی می‌برد و به‌صورت عملی معارف جنگ را منتقل می‌کرد.

کهتری با تشریح خاطرات زمان جنگ و عملیات‌ها با صیاد ادامه می‌دهد: در تمام عملیات‌هایی که برنامه‌ریزی می‌شد شخصا از منطقه بازید می‌کرد و از کار مطمئن می‌شد و بعد در جلسات می‌نشست و با قرائت قرآن کار را روحانی می‌کرد.

بخشی از پیام رهبر معظم انقلاب

«...امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیادشیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید.

این نه اولین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمان‌های بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانسته‏است، قرار می‏گیرد و دست‏خائن خودفروخته‏ای، نهال ثمربخش انسان والایی را قطع می‌کند. او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند، همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا روی دست داشتند.

سرزمین‏های داغ خوزستان و گردنه‌های برافراشته کردستان سال‌ها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه‌های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است.

خطر مرگ کوچک‏تر از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد، کوردلان منافق بدانند که با این جنایت‏ها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا هم چون صیاد شیرازی و شهید لاجوردی بدنامی و سیاهرویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد...»

از نگاه دیگران

نشریه مالین چاپ فرانسه در سال 1362 امیر سرافراز ارتش را این‌گونه توصیف می‌کند: « برای صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد؛‌ بلکه تنها به اعتقاد به خدا بستگی دارد.

قدی کوتاه، نگاهی روشن و دست‌هایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفته‌اند.

این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروزه فرماندهی نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت می‌کند، از فرمول‌ها نمی‌ترسد.

او با سادگی می‌گوید:‌ «من یک سرباز اسلام هستم.»

هدف او بر سر جای خود نشاندن رژیم مزدور صدام حسین‌ است. او درباره اختلاف و جدایی‌اش از بنی‌صدر می‌گوید: «ما می‌خواستیم برای خدا بجنگیم  ولی او می‌خواست که ما برای او بجنگیم. او مرد تکنیک و سیاست بود. من مرد جهاد و جنگ مقدس بودم.»

صیاد شیرازی، محرک این ارتش شهید‌پرورِ در خدمت‌الله است که تا به حال بسیاری از ناظران بین‌المللی را به اشتباه و انحراف کشانیده است.

صیاد شیرازی به گونه‌ای دل‌رحمانه لبخند می‌زند و پیروزی‌های متوالی ایران را یاد‌آوری می‌کند:«هدف ما اشغال یک سرزمین یا یک شهر خاص نیست  و منظور دفاع از پشت مرزهایمان و یا اشغال تمام عراق نیست. دفاع ما، تا موقعی که هیچ خطری ما را تهدید نکند ادامه خواهد یافت...بگویید که نیروهای واقعی انقلاب اسلامی هنوز آشکار نشده است. ما می‌خواهیم انسان را پاک و خالص گردانیم. آنهایی که کشته می‌شوند می‌دانند که به هرحال پیروز‌مندانه می‌میرند و این مهم است.»


نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
   1   2   3   4      >
درباره وبلاگ

محمود هوشنگی

محمود هوشنگی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 11 بازدید
بازدید دیروز: 6 بازدید
بازدید کل: 28862 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
فهرست موضوعی یادداشت ها
آرامش_ ایمان _خدا . اشتباه _ تلاش _ کوشش_ رویاها . امام زمان_ ظهور_ برکت _ فراوانی . امام صادق_حدیث_ماندگاری_ جهنم . امام عای _ مسئول_ توده _ مردم_ حکومت . پیامبر- روزى _ سحر خیز -برکت . توکل . جنگ _شهید_ تکلیف . خاطرات شهیدان هوشنگی . خاطره - شهید - هوشنگی . خانواده_ فقر _ مسئولین . دعا - بنده . شهادت - امام جواد - پند . شهید -احمد هوشنگی . شهید -پدر - جبهه . شهید -مادر . شیطان.مراقبت . فاطمه _آتش _در _ پهلوی شکسته- گمراهی . قایق -شهادت-بهشت-جنگ . قبر . قلوب . لبخند _زندگی . مرگ_ غفلت_ اتش حرص . مواظب . نماز _ خوشبختی _ایت الله نخودکی _ کلید . نکته _ اخلاق_ .
نوشته های پیشین

فروردین 92
مهر 93
شهریور 93
شهریور 94
لوگوی وبلاگ من

محمود هوشنگی
لینک دوستان من

امام زمان
محمود هوشنگی
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

زندگی نامه شهدا
زندگی نامه شهدا
زندگینامه شهید حسین لشکری
زندگینامه شهید محمد علی جهان آرا
[عناوین آرشیوشده]