زندگینامه شهید حاج حسین خرازی
سردار رشید اسلام شهید حاج حسین خرازى به سال 1336 در یکى از محلههاى مستضعفنشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوى کلم در خانوادهاى آگاه، متقى و باایمان متولد شد. از همان آغاز کودکى باهوش و مودب بود. در دوران کودکى به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینى، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.
از آنجا که والدین او براى تربیت فرزندان اهتمام زیادى داشتند، او را به دبستانى فرستادند که معلمانش افرادى متعهد، پایبند و مراقب امور دینى و اخلاقى بچهها بودند. علاوه بر آن اکثر اوقات، پس از خاتمه تکالیف مدرسه به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – مىرفت و به خاطر صداى صاف و پرطنینى که داشت، اذانگو و مکبر مسجد شد .
عکسهای از فرمانده های دفاع مقدس
حسین در زمان فراگیرى دانش کلاسیک، لحظهاى از آموزش مسائل دینى غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسى آشنایى بیشترى پیدا کرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادى به مطالعه جزوهها و کتب اسلامى و انقلابى نشان داد. در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعى به سربازى اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازى، فعالانه به تحصیل علوم قرآنى در مجامع مذهبى مبادرت ورزید. طولى نکشید که او را به همراه عدهاى دیگر به اجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوقالعاده ناراحت بود و با آگاهى و شعور بالاى خود نماز را در آن سفر تمام مىخواند. وقتى دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند .
در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینى مبنى بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانهها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازى فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامى پیوستند. آنها در این مدت، دائما در تکاپوى کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند.
شهید حاج حسین خرازى از همان آغاز پیروزى انقلاب اسلامى درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامى، مبارزه با ضد انقلاب داخلى و جنگهاى کردستان بود و لحظهاى آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامى و استعدادى که در این زمینه داشت، مسئولیتهایى را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضد انقلابیون در گنبد، ماموریتى به آن خطه داشت. دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه علیه انقلاب اسلامى بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازى در اوج درگیریها، زمانى که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایى که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید على رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکى حمزه) از خود نشان داد در سمت فرماندهى گردان ضربت که قویترین گردان آن زمان محسوب مىشد وارد عمل گردید و در آزادسازى شهرهاى دیگر از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت، نقش موثرى را ایفا نمود و با تدابیر نظامى، بیشترین ضربات را به ضد انقلاب وارد آورد.
شهید خرازى با شروع جنگ تحمیلى بنا به تقاضاى همرزمان خود پس از یکسال خدمت صادقانه در کردستان راهى خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعى که در برابر عراقیها در جاده آبادان – اهواز در منطقه دارخوین تشکیل شده بود – و بعدا در میان رزمنگان اسلام به خط شیر معروف شد – منصوب گشت. خطى که نه ماه در برابر مزدوران عراقى دفاع جانانهاى را انجام داد و دلاورانى قدرتمند را تربیت کرد.
در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهى جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را – که عراقیها با نصب آن دو پل بر روى رود کارون آبادان را محاصره کرده بودند – به تصرف درآوردند .
حسین خرازی
شهید خرازى در آزادسازى بستان بهترین مانور عملیاتى را با دور زدن دشمن از چزابه و تپههاى رملى و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد. پس از عملیات پیروزمند طریقالقدس بود که تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت.
در عملیات فتحالمبین دشمن را در جاده عینخوش با همان تدبیر فرماندهىاش حدود 15 کیلومتر دور زد و آنها را غافلگیر نمود.
یگان او در عملیات بیتالمقدس جزو اولین لشگرهایى بودند که از رود کارون عبور کردند و به جاده اهواز خرمشهر رسیدند و در آزادسازى خرمشهر نیز سهم بسزایى داشت. از آن پس در عملیاتهاى مختلف همچون رمضان، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهى لشکر امام حسین (ع) به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادتهاى بسیارى از خود نشان داد. در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادى بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهاى شیمیایى مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازى هرگز حاضر به عقبنشینى و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد
.
از بیمارستان یزد – همانجایى که بسترى بود – به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: “من مجروح شدهام و دستم خراشى جزیى برداشته، لازم نیست شما زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمى نیست. همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان مىآیم.” در عملیات کربلاى 5 در جلسهاى با حضور فرماندهان گردانها و یگانها از آنان بیعت گرفت که تا پاى جان ایستادگى کنند و گفت: “هر کس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این یکى از آن عملیاتهاى عاشقانه است و از حسابهاى عادى خارج است.”
لشگر او توانست با عبور از خاکریزهاى هلالى که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهى ادامه داشت شکست سختى به عراقیها وارد آورند.
او با آنکه یک دست بیشتر نداشت، ولى با جنب و جوش و تلاش فوقالعادهاش هیچگاه احساس کمبود نمىکرد و براى تامین و تدارک نیروهاى رزمنده در خط مقدم جبهه تلاش فراوانى مىنمود .
در بسیار از عملیاتها حاج حسین مجروح شد، اما براى جلوگیرى از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمىشد به پشت جبهه انتقال یابد.
این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند 1365 در جوار قرب الهى ماوا گزید.
رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد ایشان مىفرمایند: او (حسین خرازى) سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیرهاى از ایمان و تقوا و جهاد وتلاش شبانهروزى براى خدا و نبرد بىامان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهى فرود آمد و به لقاءالله پیوست .
حسین خرازی،زندگینامه حسین خرازی،وصیتنامه شهید حسین خرازی
خصوصیات برجسته شهید
شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت میکرد. روزهای عاشورا با پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشکر امام حسین(ع) در بیابانهای خوزستان به سینهزنی و عزاداری میپرداخت و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کمنظیری داشت. با همه مشکلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و صلابتش برای همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار بود. حساسیت فوقالعادهای نسبت به مصرف بیتالمال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش میکرد و میگفت: وسایل و امکاناتی را که مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه میکنند و به جبهه میفرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه میگفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل مینشست. حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت کادرهای کارآمد غافل نبود. نیمههای شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشکر سرکشی نموده و حتی نحوه خوابیدن آنها را کنترل میکرد. گاه، اگر پتوی کسی کنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او میکشید. او به وضع تدارکات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی میکرد.
شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمیشد. او معتقد بود: هرچه میکشین و هرچه که به سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. دقت فوقالعادهای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان میآورد که: سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد. دائماً به فرماندهان ردههای تابعه سفارش میکرد که در امور مذهبی برادران دقت کنند.
همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجیها، خاکی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بیپیرایگی از ویژگیهای او بود.
در توصیف شهید چنین گفتهاند:
حجتالاسلام والمسلمین محمدی عراقی: درود بر او که صادقانه در میدان خونبار جهاد فی سبیلالله قدم نهاد و سرافراز و پرافتخار در خیل اولیای خاص الهی راه کمال پیمود و با عزت و افتخار به سوی ملکوت اعلی و سراپرده قرب الی الله عروج نمود. «طوبی لَهُم و حُسنُ مَآب.» آری، شهید خرازی قبل از شهادت نیز شهید زنده بود. او با چهره محبوبش و سیمای نورانیش حکایت از جهشی جدید و تقربی نوین برفراز قلل بلند عزت و کرامت به مقام عندالرب شتافت.
مهندس میرحسین موسوی: خرازیها رفتند تا هنر راست قامت بودن و فن نمایش زیستن و درس زیبا مردن را به ما بیاموزند. هنر خرازیها فتح خرمشهر و بستان نیست؛ شهادت، هنر مردان خداست؛ مرگی هنرمندانه و حیاتی جاودانه.
سردار فرماندهی کل سپاه : ما برادر عزیزی را از دست دادهایم و چه مشکل است دنیا را تحمل کردن بعد از رفتن این عزیزان، خدایا! حسین خرازی ما را در آخرت نزد صدیقین قرار بده و یاد او را به دل ما پایدار ساز.
نحوه شهادت
او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوقالعادهاش هیچگاه احساس کمبود نمیکرد و برای تأمین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی مینمود. در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمیشد به پشت جبهه انتقال یابد. در عملیات کربلای 5 ، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پییگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید. سردار دلا وری که همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می رفت.در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود. او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبههای ها بود و وقتی به خط مقدم میرسید گویی جان دوبارهای مییافت؛ شاد میشد و چهرهاش آثار این نشاط را نمایان میساخت. شهید خرازی پرورش یافته مکتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفتهاش آنچنان از زلال مکتب حیاتبخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود که کمترین شائبه سیاستبازی و جاهطلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمییافت. این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی که داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شکوفههای سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف کرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد ایشان میفرمایند: او (حسین خرازی) سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیرهای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانهروزی برای خدا و نبرد بیامان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست
عکسهای شهید حاج حسین خرازی
زندگینامه
شرح مختصر زندگانی مولف شهید
استاد شهید آیت الله مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان می گشاید. پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی می پردازد.
در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال می ورزد. در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می شود در حالی که به تازگی موسس گرانقدر آن آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهد گرفته اند.
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می گیرد. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد شهید گاهی به بروجرد می رفته و از محضر ایشان استفاده می کرده است. مولف شهید مدتی نیز از محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهره های معنوی فراوان برده است. از اساتید دیگر استاد مطهری می توان از مرحوم آیت الله سید محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده است. در سال 1331 در حالی که از مدرسین معروف و ازامیدهای آینده حوزه به شمار می رود به تهران مهاجرت می کند.
در تهران به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می پردازد. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می گردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. در سالهای 1337 و 1338 که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل می شود .استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن است و در طول سالهای 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن می باشد که بحثهای مهمی از ایشان به یادگار مانده است.
کنار امام بوده است به طوری که می توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاشهای او و یارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد می شود.
پس از تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی عهده دار رهبری این هیئتها می گردد. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت توسط شهید محمد بخارایی کادر رهبری هیئتهای موتلفه شناسایی و دستگیر می شود ولی از آنجا که قاضی یی که پرونده این گروه تحت نظر او بود مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به ایشان پیغام می فرستد که حق استادی را به جا آوردم و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر می برد. سنگینتر می شود. در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، انجمن اسلامی کردن محتوای نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره ادامه می دهد.
به طور کلی استاد شهید که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود و با اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود به طوری که می توان او را بنیانگذار آن موسسه دانست. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کارهای خودسرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت او از اجرای طرحهای استاد و از جمله ایجاد یک شورای روحانی که کارهای علمی و تبلیغی حسینیه زیر نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 علیرغم زحمات زیادی که برای آن موسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادی که به آینده آن بسته بود در حالی که در آن چند سال خون دل زیادی خورده بود از عضویت هیئت مدیره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد. از سال 1349 تا 1351 برنامه های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سالهای 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود می رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهری اولین شخصیتی است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدین خلق ایران » پی می برد و دیگران را از همکاری با این سازمان باز می دارد و حتی تغییر ایدئولوژی آنها را پیش بینی می نماید. در این سالها استاد شهید به توصیه حضرت امام مبنی بر تدریس در حوزه علمی قم هفته ای دو روز به قم عزیمت نموده و درسهای مهمی در آن حوزه القا می نماید و همزمان در تهران نیز درسهایی در منزل و غیره تدریس می کند. در سال 1355 به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته می شود. همچنین در این سالها استاد شهید با همکاری تنی چند از شخصیتهای روحانی، «جامعه روحانیت مبارز تهران » را بنیان می گذارد بدان امید که روحانیت شهرستانها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کند.
گرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشته است ولی در سال 1355 موفق گردید مسافرتی به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزه های علمیه با ایشان مشورت نماید. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار می گیرد و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا می نماید. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو می کند و در همین سفر امام خمینی ایشان را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی می نماید. هنگام بازگشت امام خمینی به ایران مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده می گیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود تا اینکه در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود یا گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت می رسد و امام و امت اسلام در حالی که امیدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو می روند. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
گذری بر زندگی
‹‹ احمد ›› در تیر ماه 1332 در خانوادهای مذهبی و عاشق اهل بیت به دنیا آمد و دوران تحصیل خود را در ‹‹ کیاکلا ›› و شهرهای اطراف گذراند . او دوران مدرسه را به جهت استعداد فوق العاده ای که داشت ، به عنوان شاگرد ممتاز به پایان رساند .
احمد با صدای پر سوز خود به مجالس و محافل مذهبی شور خاصی می بخشید و در ایام محرم و رمضان به اداره محافل اسلامی عشق می ورزید و همه سعی و تلاش خود را برای نشان دادن چهره حقیقی اسلام و بیرون آوردن آن از قلبهایی که زورمندان و اربابان از خدا بی خبر برای آن درست کرده بودند ، بکار می برد و اعتقاد راسخ داشت که عامل به احکام دین مبین اسلام باشد . ‹‹ سردار شهید کشوری ›› در سال آخر دبیرستان ، با دو تن از همکلاسان خود ، دست به فعالیتهای سیاسی ـ مذهبی زد . او با کشیدن طرحها و نقشه های سیاسی علیه رژیم وابسته ، ماهیت آن را افشا می نمود . پس از اخذ دیپلم ، آماده ورود به دانشگاه می شد که با توجه به هزینه های سنگین آن و محرومیت مالی که داشت ، از رفتن به دانشگاه منصرف شد .
در سال 1351 وارد ارتش ( هوانیروز ) شد . البته همیشه از مسائلی که در آنجا می دید رنج می برد ، چرا که رفتارها ، مخالف افکار عقیدتی او بود .
‹‹ شهید کشوری ›› بدلیل هوش و استعدادی که داشت ، دوره های تعلیماتی خلبانی هلیکوپترهای ‹‹ کبرا ›› و ‹‹ جت ـ رنجر ›› را با موفقیت به پایان رساند . وی علاقه عجیبی به روحانیت داشت و بسیار افسوس می خورد که چرا روحانی نیست و بارها گفته بود : ‹‹ ای کاش در لباس روحانیت بودم . در آن صورت بهتر می توانستم حرفهایم را بزنم .››
‹‹ شهید کشوری ›› چندین بار به علت اعمالی که علیه رژیم انجام داده بود بازجوئی شد و حتی مورد تهدیدهای مختلف قرار گرفت . شبهای بسیار از مصیبتهای فقرا سخن میگفت و اشک می ریخت و فکر چاره بود و با همة خطراتی که متوجه او بود، به منزل فقرا می رفت و ضمن کمک به آنان ، ظلمهای شاه ملعون را برایشان روشن می ساخت .
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و زمانیکه غائلة کردستان شروع شد ‹‹ شهید کشوری ›› همانند کسی که عزیزی را از دست بدهد یا برادر در بند داشته باشد ، از بابت این ناامنی ناراحت بود .
برادر شهید تیمسار فلاحی در این خصوص می گفت : ‹‹ شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم و هنوز سخنانم تمام نشده بود که از صف جوانی بیرون آمد و دیدم ‹‹ کشوری ›› است .››
روزهای آغاز جنگ تحمیلی عراق را شهید شیرودی چنین بیان می کند : ‹‹ احمد ، استاد من بود و زمانی که صدام آمریکایی به ایران یورش آورد ، احمد در انتظار آخرین جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود . اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد . به او گفته بودند که بماند و پس از اتمام جراحی برود ، اما او در جواب گفت : ‹‹ وقتی که اسلام در خطر باشد ، من این سینه را نمی خواهم .››
آری ‹‹ کشوری ›› به جبهه رفت و چون گذشته ، سلحشورانه جنگید و مزدوران را به درک واصل کرد ، بطوری که بیابانهای غرب کشور را به گورستانی از تانکها و نفرات مزدور دشمن تبدیل نمود .
آری ...! سرانجام در روز 15 / 9 / 1359 نیایشهای شبانه اش به درگاه احدیت مورد قبول واقع گردید و در حالی که از مأموریت بسیار مشکل اما پیروز باز می گشت ، در دره ‹‹ میناب ›› ایلام مورد حمله نا برابر و ناجوانمردانه مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی که هلیکوپترش بر اثر اصابت راکتهای دو میگ به شدت در آتش می سوخت آن را به مواضع خودی رساند و آنگاه در خاک وطن شربت شیرین شهادت را مردانه نوشید و پیکر پاکش در بهشت زهرا میعادگاه عاشقان الله به خاک سپرده شد .
حسین علم الهدی در بیستم شهریور ماه 1338 در یک خانواده روحانی بدنیا آمد. وی در 6 سالگی به آموزش قرآن پرداخت . در 11 سالگی با تشکیل کتابخانه و جلسات سخنرانی ، جلسات تدرس در قرآن مبارزه با استبداد محمدرضا شاه را آغاز کرد.وی در همان اوان مبارزه با استبداد محمد رضا شاهی را آغاز کرد. در 14 سالگی در هنگام نمایش سیرک مصری در اهواز که در آن رقاصه های مصری برای تخدیر افکار وبه فساد کشیدن مردم ما شرکت داشتند، لانه فساد آنها را بطوریکه به هیچکس آسیبی نرسد آتش زد. در عاشورای سال بعد یکی از مؤثرترین عناصر تشکیل دهنده راهپیمایی این روز بود که پس از راهپیمایی حسین دستگیر و روانه زندان میشود. وی که کوچکترین زندانی سیاسی است ماهها شکنجه میشود، اما هیچ سخنی نمیگوید، پس از آزادی از زندان با تشکیل انجمن اسلامی و جلسه سخنرانی جوانان سردرگم را به اسلام و مکتب دعوت میکند.
سپس حسین در رشته تاریخ دانشگاه مشهد ثبت نام میکند و از همان اول با حوزه علمیه مشهد تماس نزدیک برقرار میکند و با روحانیون مبارزی چون حجت الاسلام خامنه ای ، حجت الاسلام طبسی، حجت الاسلام هاشمی نژاد آشنا میشود.
نفوذ کلامی حسین به گونه ای بود که استادان چپی و شاهنشاهی در هر کلاسی که حسین شرکت میکرد،نمیرفتند.
وی با نصب اعلامیه ها و رهبری تظاهرات در دانشگاه مشهد نقش عظیمی را ایفا کرد و در کنار دانشجویان برنامه ها را به روحانیون، بازاریان و دانش آموزان نیز اطلاع میداد.
در زمانی که رژیم طاغوت مردم مسلمان ایران را به گلوله میبست، حسین شهید همراه با چند تن از همفکرانش در اهواز هسته مرکزی سازمان موحدین را تشکیل داد و در این هنگام بود که حسین از قبل به سلاح ایمان مجهز بود به اسلحه گرم نیز مجهز شد.
برای حسین مبارزه در شهر بخصوص معنی نداشت و وی همیشه به اطاعت از امام و مبارزه با طاغوت می اندیشید و حسین شهربانی کرمان را به قصاص آتش زدن مسجد جامع کرمان با طرح بسیار جالب و ابتکار دقیق خود آتش میزند و در حالیکه از درب ورودی محل وارد میشود و بطور معمولی نیز خارج میشود بمب ساعتی خود را کار میگذارد و نمیتوانند او را دستگیر کنند و به اهواز باز میگردد. با مشاهده جنایات رژیم سابق به فکر ترور شمس تبریزی فرماندار نظامی معدوم در اهواز میافتد و شبی به خانه وی حمله میکند که مزدوران محافظ خانه وی متوجه میشوند و پس از ساعتها تلاش وی را دستگیر میکنند و به شدت شکنجه مینمایند. در دادگاه نظامی وی را محکوم به اعدام میکنند و تنها از حسین میخواهند که رفیق خود را معرفی کند ولی وی ضمن انکار حمل بمب هیچ سخنی نمیگوید.
حسین طرح متکبرانه جالبی برای فرار زندانیان سیاسی از اهواز کشید که بر اثر اوجگیری مبارزات، رژیم مجبور به آزادی آنان گردید.
حسین که از نظر مأموران جلاد اهواز فردی شناخته شده بود، برای ادامه مبارزه و بمنظور استقبال امام به تهران آمد و در کنار برادران دیگر سازمان موحدین فعالیت نمود و یکی از محافظان مسلح مخصوص امام شد.
سپس وارد کمیته مرکز شد و چندماهی بعنوان عضو شورای فرماندهی کمیته مرکزی فعالیت نمود و نیز مدتی بعنوان سرپرست کمیته انقلاب اهواز خدمت کرد. در این روزها نیز حسین با تلاشی بسیار گسترده فعالیت میکرد بطوریکه بساییری از شبها فقط3 ساعت استراحت میکرد.
حسین در کنار کارهای نظامی فعالیتهای فرهنگی نیز انجام میداد و به تشکیل کلاسهائی در زمینه تدریس تاریخ اسلام و سخنرانیهای مختلف اهتمام ورزید.
شهید حسین علم الهدی در موقع مطرح ساختن پیش نویس قانون اساسی در مجلس خبرگان، با کمک یکی از برادران طرح ولایت فقیه را تنظیم کرد و به نماینده اهواز در مجلس خبرگان داد.با فرمان امام برای نهضت سوادآموزی مدیریت آنرا بعهده گرفت. سخنرانی وی از رادیوی اهواز پخش میشد.
در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بعنوان مسئول روزانه صدها نفر را با نظم دقیق و کامل تقسیم و اعزام میکرد.
سرانجام در برنامه حمله روز اربعین حسین که فرماندهی 60 تن از برادران پاسدار را بعهده داشت بعنوان گروه پیشتاز و پیاده ارتش به جنگ با کفار میپردازد که در محاصره 40 تانک دشمن قرار میگیرد و پس از ساعاتی مبارزه با دشمن بر اثر اتمام مهمات و تشنگی و گرسنگی یکی یکی برادران به شهادت میرسند که آخرین آنها شهید حسین علم الهدی بود که با آر.پی.جی خود 3 تانک را منهدم کرده و سپس با فریاد الله اکبر در حالیکه قرآن در دست داشت شهید میشود. اجساد پاک این عزیزان همچنان بر جای ماند. اما بطور یقین امام زمان(عج) بر اجساد پاکشان نماز خواهد خواند.
‹‹ و لنبلوکم بشئی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین ، الذین اذا اصابتهم مصیبته قالوا انالله و انا الیه راجعون .››
برادر حسن ریخته گران به سال 1339 در خانواده ای کارگری در محلة‹‹ ملک›› اصفهان دیده به جهان گشود . و از آغاز سنین کودکی به همت پدرو مادر با مسائل اولیه اسلام آشنا شد .
به خاطر حس کنجکاوی عجیبی که داشت همیشه مورد علاقه و لطف دیگران بود و در سراسر دوران تحصیل در زمرة ممتازترین شاگردان مدرسه به شمار می رفت . در زمان شکوفا شدن انقلاب شرکتی فعال در برپایی تظاهرات و تخریب مراکز فساد نظیر شراب فروشیها ، قمار خانه ها و سینماها داشت ولی با وجود حضور دائم در صحنة انقلاب لحظه ای از درس نیز غافل نشد و لذا دیپلم خود را با معدل 75 / 18 دریافت کرد و وارد رشتة زمین شناسی دانشگاه شیراز شد . در طو.ل مدت دانشجویی نیز از آنجا که عشق به اسلام را در خون خود عجین می دید دست از فعالیتهای اسلامی برنداشت و با همکاری با انجمن اسلامی دانشگاه به افشای ماهیت گروهکهای روسی آمریکائی پرداخت . با تعطیل جاسوس خانه ای فرهنگی آمریکا دانشگاهها که خود او نیز در این رابطه همت گماشت به جهاد سازندگی روی آورد و از نزدیک با محرومیت مردم روستاها که خود را جرئی از آنان می دانست همنشین شد . و در این رابطه خدماتی انجام داد .
برادر ریخته گران پس از مدتی با عشق به شهادت و شناختی که از سپاه پاسدادران داشت به عضویت سپاه شیراز در آمد و پس از گذراندن دوران مقدماتی سپاه به عنوان یکی از مربیان نظامی به فعالیت پرداخت . و یکی از اقدامات او در این زمینه آموزش و اعزام بیش از دوهزار نفر از نیروهای مردمی و سپاهی به جبهه های نبرد بود . در طول مدت خدمتش سه بار داوطلبانه به جبهه عزیمت کرد .
بار اول در جبهة آبادان ، فرماندهی سه قبضه خمپارة 120 میلیمتری را به عهده گرفت و بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح شد ولی به لحاظ اخلاص و نیروی ایمان پس از یک روز ماندن در بیمارستان دوباره به جبهه بازگشت . بار دوم به جبهة میمک اعزام شد و بار سوم در آخرین مأموریتش در جبهة سوسنگرد در حالیکه فرماندهی عملیات را بر عهده داشت در طریق الله این ره صد ساله را یک شبه پیمود و به معشوقش پیوست .
شب شنبه 26 / 6/ 60 گروه اعزامی را در مقر مجتمع نموده و آنان را برای حمله سازماندهی می کند . حمله آغاز و درگیری سختی شروع می شود و برادر ریخته گران در نخستین لحظات صبح روز بعد در حالیکه با کلماتی دلنشین به نیروهای اسلام روحیه می داد مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شربت شهادت نوشید و پیکر پاک او پس از هفتاد روز از کربلای سوسنگرد به اصفهان انتقال یافت و به خاک سپرده شد .
از خصوصیات بارز و اخلاق حسنه اش بود که از اصل در کلاسهای نظامی خود استفاده کرده و در آغاز که نکات اخلاقی را متذکر می شد .