مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشاندن نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنیان آبادان است و از رستگارى ویران . ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند ، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد . آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند . خداى تعالى فرماید : به خود سوگند ، بر آنان فتنه‏اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند و چنین کرده است ، و ما از خدا مى‏خواهیم از لغزش غفلت درگذرد . [نهج البلاغه]
محمود هوشنگی
چگونه تو را بخوانم تا مرا اجابت کنی؟
یکشنبه 93 شهریور 23 , ساعت 10:58 عصر  

ای بنده من

در دل ، آهسته وآرام،با بیم و امید ،پنهانی و فروتنانه ،با نام های نیک ،صبح و شام ،همه چیزت  را از من بخواه

 



نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
خاطری از برادر شهیدم علی هوشنگی
یکشنبه 93 شهریور 16 , ساعت 11:13 عصر  

 

در سال 1364 در بازی های قهرمانی آموزشگاه های کشور، به عنوان بازیکن منتخب استان مرکزی به مسابقات شهرستان ساوه اعزام شد.در این مسابقات واقعاً برای تیم استان یک مهره حیاتی بود. طوری استعداد بازی داشت که در هر پستی از زمین قرار

می­گرفت به طور احسن انجام وظیفه می­کرد. بعداً وقتی که رفتیم جبهه، آنقدر آماده بود که وقتی بین گردان­ها مسابقه برگزار می­شد، بهترین بازیکن شناخته شد.  

ـ بعد از چهلم شهادت برادرش احمد در سال1364، یک روز با برادرم علی صحبت می­کردم. می­گفت: حالا که احمد شهید شده، نوبت من است. نباید اسلحه اش روی زمین بماند. می بایست راه او را ادامه بدهم. به ­اش گفتم: اجازه بده سالگرد تمام شود بعد اقدام کن؛ ولی قبول نکرد. علی آقا طی یک مدت، مقدمات اعزام به جبهه را مخفیانه انجام داد. یک شب در مراسم دعای توسل در منزل شهید محسنی مرا آرام صدا زد و گفت: امشب عازم جبهه ام. ساکم را پشت آبسردکن ایستگاه قطار مخفی کرده ام. بیا برویم ایستگاه، هر موقع من گفتم ساکم را بده تا سوار قطار شوم. در آن زمان برادرم یک دوچرخه داشت. با هم با دوچرخه به ایستگاه قطار رفتیم. ایستگاه مملو از رزمندگان اسلام بود. در ایستگاه دوستان و بچه­ های محل هم حضور داشتند که دسته جمعی می­خواستند به منطقه بروند. ما هم به آنها پیوستیم. یکی از دوستان به نام ابوالفضل رسولی از علی پرسید: شما اینجا چکار می­کنید؟! یک موقع هوس جبهه نکنی! احمد تازه شهید شده و خانواده ات طاقت ندارند. علی چون قرار بود مخفیانه سوار شود، جوابی نداد. قطار آماده حرکت بود. بچه­ ها از یکدیگر خداحافظی می­کردند. وقتی بچه ها سوار شدند در یک لحظه علی آقا ساکش را از پشت آبسردکن توسط من بر داشت و سوار قطار شد و راهی جبهه ها شد.

 

ـ یکی دوستان شهید گفت  بعد از عملیات، گردان حضرت معصومه سلام الله علیه طی 24 ساعت پیاده روی در منطقه مستقر شدند. شهیدعلی هوشنگی به همراه سه نفر از دوستان خویش در یکی از سنگرهای روی تپه قرار داشتند. حدوداً ساعت شش بعدازظهر بود که دشمن توسط توپخانه خویش شروع به پاتک کرد. در یک لحظه خمپاره ای وارد سنگر آنها شد و انفجار صورت گرفت. با عجله نزدیک شدم؛ ایشان، مجتبی شهابی و شهیدعلی کرمانی را غرق در خون دیدم. واقعاً مظلوم شهید شدند

                     



نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
قبر تو را صدا می زند گوش کن
جمعه 93 شهریور 14 , ساعت 11:46 صبح  

 

قبر هرروز پنج بار تو را صدا می زند:

1-من خانه فقر هستم با خودتان گنج بیاورید. (گنج = لااله الا الله )

2- من خانه ترس هستم با خودتان انیس بیاورید .( انیس= تلاوت قران)

3- من خانه مارها و عقرب ها هستم با خودتان پادزهر بیاورید. (پادزهر= صدقه وخیرات )

4-من خانه تاریکی ها هستم با خودتان روشنایی بیاورید.(نماز و نماز شب)

5-خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بیاورید.(عمل صالح)

 


نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
مواظب شیطان باش
جمعه 93 شهریور 7 , ساعت 10:30 عصر  

در سه موقع شیطان به تو نزدیک تر می شود تا تو را بفریبد:هنگام خشم هنگام که بین دو نفر داوری می کنی و هنگامی که با زنی بیگانه تنها باشی .پس مواظب باش


نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
ثمره شکست در د نیا
جمعه 93 شهریور 7 , ساعت 11:39 صبح  

کسانی که در دنیا شکست می خورند گرفتار اسارت نفس هستند هم میل به ماندن در دنیا دارند هم از رها شدن

میترسند اسلام این دو اصل رامحکوم و دو اصل اصیل دیگری جایگزین آن کرده است : یکی اینکه به طبیعت دل

نبندید دیگر آنکه از ماورای طبیعت نترسید


نوشته شده توسط محمود هوشنگی | نظرات دیگران [ نظر] 
   1   2      >
درباره وبلاگ

محمود هوشنگی

محمود هوشنگی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 1 بازدید
بازدید دیروز: 50 بازدید
بازدید کل: 28902 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
فهرست موضوعی یادداشت ها
آرامش_ ایمان _خدا . اشتباه _ تلاش _ کوشش_ رویاها . امام زمان_ ظهور_ برکت _ فراوانی . امام صادق_حدیث_ماندگاری_ جهنم . امام عای _ مسئول_ توده _ مردم_ حکومت . پیامبر- روزى _ سحر خیز -برکت . توکل . جنگ _شهید_ تکلیف . خاطرات شهیدان هوشنگی . خاطره - شهید - هوشنگی . خانواده_ فقر _ مسئولین . دعا - بنده . شهادت - امام جواد - پند . شهید -احمد هوشنگی . شهید -پدر - جبهه . شهید -مادر . شیطان.مراقبت . فاطمه _آتش _در _ پهلوی شکسته- گمراهی . قایق -شهادت-بهشت-جنگ . قبر . قلوب . لبخند _زندگی . مرگ_ غفلت_ اتش حرص . مواظب . نماز _ خوشبختی _ایت الله نخودکی _ کلید . نکته _ اخلاق_ .
نوشته های پیشین

فروردین 92
مهر 93
شهریور 93
شهریور 94
لوگوی وبلاگ من

محمود هوشنگی
لینک دوستان من

امام زمان
محمود هوشنگی
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

زندگی نامه شهدا
زندگی نامه شهدا
زندگینامه شهید حسین لشکری
زندگینامه شهید محمد علی جهان آرا
[عناوین آرشیوشده]